سلام
بعد از مدتها میخوام آپ کنم! دلم گرفته و بجای نوشتن کلمات زنجیروار که حق مطلب رو ادا نمی کنن یه آهنگ زیبا از اسطوره شادمهر عقیلی مینویسم که هزاران هزار حرف دل توش نهفتس!!
امشب انگار خون تازه ای تو رگهای منه
یکی از عمق سکوتم داره فریاد میزنه
منو از جاده نترسون
نگو که فاصلمونو
صد تا کفش سربی و ...
صد تا عصای آهنه
تو سرم افتاده امشب هوس قدم زدن
رد شدن از دل آتیش... تو یه چشم بهم زدن
پا به پای سیم گیتار
خوندن از گذشته ها
تو هوای روشن و پاک
ترانه دم زدن!!
نازنین فقط توی همین نفش با من باش
بگو هستی که برم به این قفس با من باش
گوش بده نبض ترانه تنها با تو میزنه
بی بیه ترانه هام توئی و بس با من باش
بیا امشب از حصار هر بهانه رد بشیم
لهجه ی ناب و زلال... این شبو بلد بشیم
ما دو تا رودخونه ایم! تو دریا می رسیم به هم
نکنه طعمه ی دیوارای سرد صد بشیم؟!
ولی انگار که دارم با خودم حرف می زنم...
نازنینم تو کجائی؟ صداتو نمیشنوم
نگاه کن فقط یه سایه پا به پای من میاد
سایتو نمیزنه... تنها رفیق تو منم!
نازنین فقط توی همین نفس با من باش
بگوهستی که برم به این قفس با من باش
گوش بده نبض ترانه تنها با تو میزنه
بی بیه ترانه هام... توئی و بس با من باش!
تا آپ بعدی خداحافظ همگی!